عزیزم الان ساعت ١:٣٠ شبه و تازه اومده بودم برات وبلاگت مطلب بزارم که بیدار شدی و گریه.... الانم مث خانومای مودب ،شیک و مجلسی نشستی بغلمو انگار استاد کامپیوتر تشریف دارین ،با ابهت تمام لپ تاب رو نگا میکنی و صداتم در نمیاد تازه خیلی هم شادی تو تاریکی تو بغل باشی و مونیتور رو نگا میکنی... عزیزم کنجکاوی ویاد گرفتن خوبه اما به وقتش و به اندازه جیگر مامان دوست ندارم استراحتت به هم بخوره وبد خواب شی ...الان چندشب و روزه که بد خوابی و همش بغل و سر پا گردوندن و بازی و صحبت. عشق زندگیم الان ٣ ماه و١٢روز و ١١ ساعت و ٢ دقیقه و ٤٠ ثانیه اس با ما هستی وای که چقدر حسته ام و خوابم میاد ،کمی هم سر گیجه دارم مامی ببخش که بیشتر ازاینم نتو...